سایهسایه، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

داستان های من و بابام

گوله شدن

1390/3/22 2:01
نویسنده : سایه
1,176 بازدید
اشتراک گذاری

نمی دونم از کجاش بگم!
یعنی می دونی وقتی مامان می خنده و بابا خوشحاله من می مونم چه جوری توضیح بدم که خوشحالن چون دلیل خوشحالی اونا واسه من خیلی طبیعیه!
من جدیدن یاد گرفتم خودم رو گوله کنم و ضربه های محکم تر بزنم و مثلن پامو فشار بدم به شکم مامانی و این ماجرا موجب خوشحالی و خنده مامان و بابا میشه.
دیشب بابا دنبالم میکرد یعنی وقتی من یه جا رو فشار میدادم اون دستشو میذاشت رو شکم مامانی و باور کن اگر امکانش بود پامو می گرفت دستش :دی.
در هر حال فعلن خوشحالن و منم خوشحالم.
یه کم استرس دارم دیگه همین روزه باید بیام بیرون نمیدونم چی میشه اما امیدوارم مامانیم زیاد درد نکشه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

خواهر زهرا
21 خرداد 90 10:19
akheeeeeeeey elahi!!!


خواهر زهرا
21 خرداد 90 10:41
modele jadideeeeeee


:دی
مامان آريا
21 خرداد 90 11:29
منم اميدوارم مامانيت زياد درد نكشه البته دردش و بعد از ديدن تو فراموش مي كنه پس براي اينكه ماماني زودتر سختاي اين دوران و فراموش كنه زودتر بيا و تو بغل پرمهرش جابگير تا خستگي از تن ماماني و بابايي در بياد و انتظار به پايان برسه


مرسى مامان آريا
مامان ابوالفضل
21 خرداد 90 14:53
سلام ، خیلی از این عکس خوشم میاد امیدوارم که مامان زیاد اذیت نشه و تو هم به موقع و خوشحال بیای بغلشون
مامان عسل
21 خرداد 90 22:38
نی نی کوچولو چرا استرس؟ اولا که یه مامان عالی و یه پدر مهربون و مشتاق توی دنیا منتظرن تا ازت مواظبت کنن و تو رو ببینن
دوما اینکه مامانی هر چقدر هم که اذیت بشن با دیدن تو تموم درداشون یادشون میره
منم آرزوی یه زایمان راحتو برای مامانت می کنم


مامان عسل مرسی
مامان بابای ابوالفضل
22 خرداد 90 19:51
انشالله به سلامتی دنیا بیاد


مرسی مرسی
مونا (مامان النا )
23 خرداد 90 3:13
سلام عزیز خاله ایشالله صحیح و سلامت به دنیا بیای و مامان گلت اذیت نشه یکم سخته اما به شیرینی دیدن تو میارزه خیلی مواظب خودت و مامانت باش برای سلامتی خودت و مامانت حسابی دعا کن آخه تو فرشته ی پاک خدایی و خدا به حرفت گوش میده با اجازه لینکت کردم
مامان ال آی
23 خرداد 90 12:21
سلام .ممنون به وب دخترم سرزدین . راستی اگه به پست احساس تر در ال آی سر بزنین جوابتونو می گیرین. مامانی ایشااله به سلامتی
الی
26 خرداد 90 15:29
اگر بدانی...

چه کسی،کشتی زندگی را
از میان موج های سهمگین روزگار
به ساحل آرام رویاهایت
رسانده است؟
"پدرت"را می پرستی!!!

روز پدر مبارک





سپاس فراوان
محمد جواد
27 خرداد 90 17:45
عزیزم عکس بسیار زیبایی بودامیدوارم خانومتون زودتر فارغ بشه به وبلاگ نی نی توپولی هم سری بزنید. بای
مامان ترمه کوچولو
29 خرداد 90 14:57
جه خبر خوبین .خیلی روزهای باحالیه .قدر لحظه لحظه شو بدونین .اینقدر سریع میگذره که باورتون نمیشه .نگران ساک هم نباشید.چون وقتی به سلامتی دنیا بیاد 24 ساعت وقت دارین تا همه چیزشو ببرینوبیمارستان ها هم که جدیدا لباس بچه میدن .راستی اگه ملاقات کننده دارین بع نیست 1 سری لیوان 1 بار مصرف و پیش دستی بخرین تا موقع پذیرائی راحت باشین. همه چیز مطمئنا خوب پیش میره آرزو میکنم همیشه آرامش داشته باشین و از همه چیز لذت ببرین


مرسی زیاد بابت این همه راهنمایییییی
مامان اراد
30 خرداد 90 2:26
سلام . واي كه چه عكس قشنگيه.بارداري خودم يادم افتاد .اراد هم همينطوري ورجه وورجه ميكرد.به سلامتي فارغ شي انشاالله .برا ما هم دعا كني و مريضا رو موقع درد فراموش نكني. مرسي


سپاس از شما لحظات جالبیه سپاس
الهام
5 تیر 90 12:47
وای که عاشق عکست شدم خیلی باحاله آدم یاد بارداری خودش می افته خیلی نازه عاشقتم من شما رو لینک کردم دوست داشتی شما هم لینک کنید
مامان نريمان
11 تیر 90 2:05
سلام
الهييييييييي
چه عكس نازي
ايشاا... قدمهاي كوچولوش براي مامان وباباي مهربونش پر از خير و بركت و شادي باشه
اميدوارم راحت فارغ بشين و كوچولوي نازتونو در آغوش بگيرين
با يه دنيا ارزوها ي قشنگ


کلی سپاس