اتاقم
دیروز قول دادم عکس های اتاقم رو بزارم اینجا الانم می خوام خوش قولی کنم اما قبلش بگم دیشب چه اتفاقی افتاد.
دیشب نمیدونم مامان چی خورد که من زیاد خوشم نیومد و چیزی که خورده بود رو هلش دادم بیرون.
بد مامان زود رفت تو یه جایی و شروع کرد به سرفه کردن و به شکم مامانی فشار اومد بعدم حالش خوب شد.
اما ماجرا اینجا ختم نشد؛ خوب به خواطر سرفه های مامان من یه کم جمع شدم تو شکم مامان و تا جام درست بشه یه کم طول کشید و این باعث شد مامان گریه کنه هی میگفت سایه جون مامان تکون بخور .
آخرش بابا یه آهنگ برام گذاشت منم زودی جامو درست کردم و اولین لگد رو زدم و مامان یکهو کلی خوشحال شد.
راستی باید از عمو امیر و دایی فرشید هم تشکر کنم چون کلی کمک کردن تو درست کردن اتاقم :دی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی