سایهسایه، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

داستان های من و بابام

سفر؛ شیطونی و عکس من و مامان

1390/3/18 3:05
نویسنده : سایه
2,863 بازدید
اشتراک گذاری

سلام
جای همتون خالی همش سفر بودیم این ور و اون ور.
هر شب تو پارک بودیم منم صدای بچه ها رو می شنیدم و دلم می خواست برم باهاشون بازی کنم که نمی شد دلیلشم این بود که کفش نداشتم.
این سفر رو برای مامان با لگد هایی که زدم تبدیل به خاطره کردم.
اتفاق دیگه ای هم که افتاد این بود که یک اتفاقی افتاده که خیلی خوبه بعدن میگم بهتون:دی
این روزا حس می کنم بابام استرس داره اینو از حرفاش با مامان می فهمم هنوزم نمیدونن می خوان من مثل طبیعت دنیا بیام یا اینکه به قول مامان هفت لایه ببرن شکمشو.
اما من خودم نظرم اینه که خوب هرچه بشه خوبه.
دوستای بابا تو سفر هی می گفتن نره تو سایه سایه خودش میاییه واسم شعر ساختن هنوز نیومده :دی
و آخرم این که یه عکس می زارم از خودم و مامانم

راستی تا کمتر از ۱ ماه دیگه هم میام بیرون.

من و مامان

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

مامان مسیح
18 خرداد 90 3:14
مطلب بالایی ... قسمت نظراتش همون بالا بود...درست هم بود...اما خوب سایت ها که انسان نیستن...گاهی قاط می زنن..نه ؟
سردونه....ثل عرق کاسنی...برا بچه خیلی خوبه..
مثلا پستشو روشن میکنه ..و مهمترین کارش اینه که ماههای آخر که بچه گرمی میکنه به خاطر نوع تغذیه مادر..این سردی جلوشو میگیره.. انومی اصلا نباید از ماه 7 به بعد گرمی بخوره بچه تو تابستون خیلی بیشتر روش تاثیر می زاره..




مرسی حسابی مامان مسیح
مامان مسیح
18 خرداد 90 3:16
من ... همش رعایت کردم ..اما 10 روز آخر به خاطر کم اشتهایی واسه این که بتوم غذا بخورم حواسم نبود...و ترشی و فلفل خوردم...با اینکه کاسنی هم می خوردم اما چون تابستون دنیا اومد...خیلی بیشتر گرمی اصرشو گذاشت و پسملم شده بود یه تیکه جوش و گرمی
مامان مسیح
18 خرداد 90 3:18
تازه خوردن سردی مامان نی نی رو هم آروم میکنه...یه جورایی اتش درون بدنشو کمی می خوابونه... بارداری تو تابستون پدر در میاره
مامان فرشته
18 خرداد 90 4:23
سلام عزیزم امیدوارم زایمان راحنی داشته باشی
مامان آیلا
18 خرداد 90 10:37
ای شیطونک امیدوارم خوش گذشته مامانی رو خیلی اذیت نکن .
مامان آیلا
18 خرداد 90 10:38
راستی چرا یک ماه دیگه مگه خانوم کوچولو 6 ماه بیشتر نیست که تو دل مامانی هستی


سایه: این سیستم نینی بلاگ مشکل داره من حدود ۲۸ روز دیگه بدنیا میام
مامان فرشته
18 خرداد 90 11:19
یه دنیا ممنون
مامان ترمه کوچولو
18 خرداد 90 11:28
مرسی .الهی که نی نی شما هم به سلامت به دنیابیاد بعد نمدونین چه حالی داره
مامان سانیار
18 خرداد 90 12:47
این رو برای مامان سایه می نویسم :
سلام مامان سایه .
امیدوارم این چند روز هم با خوشی بگذره چون پایان خوشتری در انتظارته .
پیشنهاد می کنم بگذاری همه چیز همون جوری که باید اتفاق بیافته .
زایمان طبیعی .
اصلاً هم نترس چون خدا بیشتر از توانت ازت نمی خواد .
بعد از زایمان ، اینقدر احساس خوبی داری که نمی تونی الآن تصورش رو بکنی .
من طبیعی زایمان کردم و همون بعد از زایمان خیلی خوشحال و سرحال بودم . اما زایمان سزارین تا یک هفته تقریباً دردها ادامه دارن .
امیدوارم هر چی به صلاحتونه پیش بیاد . منتظر خبرهای خوش تو وبلاگتون هستم .
راستی تو این چند روز باقیمونده شکمت خیلی بزرگتر می شه .




سپاس فراوان
مامان جون
18 خرداد 90 14:57
سلام دعا می کنم یه زایمان خوب داشته باشی وبه سلامتی نی نی خوشکلتو تو آغوشت بگیری



ممنون از شما
ستاره آسمونی
19 خرداد 90 13:28
سلام سایه جون میگم یه کم به فکر مامانیت باش. طبیعت شاید خیلی دردناک باشه اما برای مامانیا خیلی بهتره. منم به دخترم گفتم طبیعی بیاد. البته هر چی خدا بخواد.
مامان آتین
19 خرداد 90 16:56
آخی چه عکس قشنگی...
ایشالا سایه کوچولومون چه با عمل سزارین و چه طبیعی راحت و سالم به دنیا بیاد و مامان گلشو اذیت نکنه


ما هم امیدواریم مرسی