لگد می زنم پس هستم
شاید باورتون نشه که دیروز و امروز خیلی خیلی زیاد مامان رو لگد زدم.
این لگد زدن کلی باعث خنده بابا و درد گرفتن شکم مامان شد و به من یکی خیلی حال داد.
هی می چرخیدم از راست به چپ بعدشم از چپ به راست.
خلاصه سرگرم بودم و هستم این روزا و منتظرم بیام بیرون و ببینم بابا و مامانم رو!
منتظرم ببینم انتخابم درست بوده که اون ها رو انتخاب کردم واسه اینکه پدر و مادرم بشن؟
نمی دونم اما فکر میکنم آدم های بدی نباشند باید منتظر موند و دید.
این روزای آخر جام خیلی تنگ شده و بعضی وقت ها کلافم میکنه اما باید ساخت دیگه چیزی نمونده ....
فعلن خدافظی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی