داستان های من و بابام

اتل متل سایه جون

1390/4/2 0:46

نویسنده : سایه

1,730 بازدید

اشتراک گذاری

لبخند اتل متل گرگه اومد تو گله هی دمشو تکون داد

دندوناشو نشون داد داد کشید و هوار کرد

چوپون ما فرار کرد یه بز پرید اینجا یه بز پرید اونجا

گرگه به دنبال بزها تو صحرا یکدفعه افتاد و دمش کنده شد

گله پر از خنده شد

مامانم نوشته

پسندها (0) پسندیدم

شما اولین مشوق باشید!

مامان سید ابوالفضل
1 تیر 90 18:41

مامان عسل
2 تیر 90 1:00

مامان عسل
2 تیر 90 1:02

با اجازتون لینکتون کردم

سپاس از شما

ستاره آسمونی
2 تیر 90 10:29

آخی! من عاشق شعرای بچه هام. منتظرم تا یه عالمه شعر رو که همیشه برای همه می خوندم برای نی نی خودم بخونم.

مامان ماهان
12 تیر 90 0:27

چه شعر قشنگی