شاید اگر چند وقته دیگه این بابای من صبر می کرد الان یکسال شده بود که وبلاگ من یعنی سایه فراموش شده بود. البته که در مواقعی حق می دم به بابا با این همه گرفتاری های این روزها که خود منم بی نصیب نبودم چرا من؟ آره وقتی توی این اوضاع بابای من میره قطره آهن منو بخره و تو داروخونه نیست یا وقتی پوشک سایز 5 پیدا نمی کنه یعنی منم بی نصیب نموندم! در هر حال اینا دلیل قانع کننده ای برای ننوشتن نیست اما یکبار نشستم و باهاش حرفامو زدم! گفتم یا ببندش یا بی خودی نقش سخنگوی منو بازی نکن! حق بدین خوب؛ گاهی لازمه با پدرت هم جدی صحبت کنی. و باز هم در هر حال ما پیروز شدیم در این عصر که همه جا میگن عصر فرزند سالاریه و این رو به فال نیک می گیرم. اگر از احوالا...